هوع. [ هََ ] ( ع مص ) قی کردن. ( المصادر زوزنی ). قی کردن بی تکلف. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). هیعوعة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سبک گردیدن و اندوهناک گشتن. || بر یکدیگر برجستن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آهنگ کردن قوم. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) بدی آز و حرص و سختی آن. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دشمنی. ( آنندراج ).هوع. ( آنندراج ). عداوت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).هوع. ( ع اِمص ) هَوع. بدی آز و حرص و سختی آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || دشمنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عداوت. ( اقرب الموارد ).