هوشنگ پزشک نیا

پیشنهاد کاربران

هوشنگ پزشک نیا ( زادهٔ ۱۲۹۶ - درگذشتهٔ ۱۳۵۱ ) از نقاشان پس از مکتب کمال الملک و از صاحب نام ترین هنرمندان نسل اول مدرنیسم ایران است.
پزشک نیا، نقاش تصویرهای تنهایی، فراموشی و پریشانی و طراحی جسور بود که با خط های شکسته، سریع و زاویه دار با رنگ های تیره در دهه چهل توانست چند نمایشگاه موفق در پاریس و لندن برپا کند. در آثار او هویت ایرانی بیشتر به چشم می آید و مضمون آثارش تحت تأثیر مردم تهی دست است که با شیوه قدیمی صبورانه زندگی را تحمل می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

هوشنگ پزشک نیا در سال ۱۲۹۶ در تهران به دنیا آمد. خانواده اش او را برای تحصیلات به مدرسه نظام فرستادند. در سال ۱۳۱۶ توانست مدرک تحصیلی خود را در رشته تاریخ و جغرافیا از دانشسرای عالی دریافت کند.
او در سال ۱۳۲۱ به استانبول رفت و در «هنرکدهٔ استانبول» ثبت نام کرد و زیر نظر پروفسور لئوپولد لوی تحصیلات خود را در رشته نقاشی آغاز کرد و رؤیای همیشگی اش را تحقق بخشید.
پزشک نیا در سال ۱۳۲۵ به ایران بازگشت و به استخدام شرکت نفت درآمد و همزمان با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز، رابطه دوستانه ای پیدا کرد. زندگی نامهٔ او به قلم ابراهیم گلستان از بهترین نمونه های تذکره نویسی مدرن ایران محسوب می شود که در کتاب گفته ها به چاپ رسیده است.
پزشک نیا در سال ۱۳۳۵ اولین و تنها فیلم خود را با نام «استریپ» بر اساس داستان «لاله» صادق هدایت ساخت.
هوشنگ پزشک نیا از جمله نقاشانی است که نمایشگاه نقاشی خود را در سال ۱۳۳۷ در گالری آپادانا، اولین مرکز هنرهای تجسمی برگزار کرد. آپادانا پاتوق هنرمندانی چون حسین کاظمی، محمود جوادی پور، احمد اسفندیاری، مهدی ویشکایی و دیگر هنرمندان جوانی بود که سعی داشتند هنر نو را آمیخته با هویت ایرانی به مردم معرفی کنند. او در دهه چهل چندین نمایشگاه موفق در پاریس و لندن برپا کرد.
سال های پایانی عمر او در پریشانی سپری شد و در نهایت در سال ۱۳۵۱ در خیابان دروس شمیران درگذشت و در قطعه۷، ردیف ۳۰، شماره ۵ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
از نیمه شب گذشته بود به من خبر دادند هوشنگ مرده است. بابک فرزندش خبر آورد. یک چند لحظه بعد که در کوچه رفتم می دانستم کاری نمی توانم کرد جز، شاید ، دلداری به بچه هایش یا کارهای باطل دیگر . در باز بود . این دستگاه که بی برق بیکاره ست. فرزندانش که در اتاق جلو تا مرا دیدیند گریه سر دادند هوشنگ را نشان دادند. از دور در نیمه تاریکی می شد دید آرام خوابیده است، مرده است، دیگر نیست. کنجکاوی عقیم بود و مستهجن. پهلوی بچه ها ماندم. بعد ، خویشان که آمدند دکتر هم همراه شان آمد. گفت تن کاملا سرد است. هر چیز مرسوم و عادی بود - یک جغد بر بام خانه خوانده بود٫در خواب دیده بودندش خندان از پله می رود پایین، حیفش بود، قندش زیاد بود و هر چه گفتندش باید مداوا کرد لج می کرد، چه باید کرد، تقدیر است، بیست هزار تومان طلب کار است، راحت شد، سختی مشید. حتا ، آیا دوباره ممکن است به حال بیاید، «. اما صدای بچه ها اگر آمد تنها از گریستن بود. بر دیوار نقاشی های تازه و قدیمی او، کم کم ٫در نور صبح، روز تازه می دیدند. مانند عکس طلوع زمین بودند از پشت دشت خالی و خاموش ماه. آن تازه های خسته مغشوش ٫آن قدیمی های پر قدرت، تصویر مادرش ٫تصویری از خودش به جوانی، چندین تصویر از زنش، که خودش نیز آن جا بود، تصویر بچه ها، و عکس قاب کرده پدرش با آن شباهت کامل به مرد تابلوی ««گل های آفتاب گردان»»، این عاطفی ترین ، خاکی ترین، آدمی ترین ، مذهبی ترین کارش - مذهبی تر حتا از آن مسیح مصلوبش با مرغ های دریایی که تا چندی پیش این جا آویزان بود و دیگر نیست. سوسن شروع کرد به پایین کشیدن آن ها . بابک می پلکید. نیلوفر سر گرم صاف کردن رو میزی شد، و یاسمن که سردش بود بر خاست رفت کت هوشنگ را برداشت، آن را پوشید. انگار خود را در پدر پوشاند. دیگر چیزی نمانده بود جز این که آمبولانس بیاید. بیرون خانه صبح سرد ابری روشن بود. او هر که بود و هر چه کرد دیگر مرد. ده سال آخر عمرش انکار ادعای حرمت هنر در ایران بود. تکذیب زنده این ادعای بی جان بود.

هوشنگ پزشک نیاهوشنگ پزشک نیا
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/هوشنگ_پزشک‌نیا

بپرس