هوش رفته. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بیهوش. ازهوش شده. مقابل بهوش : هوش رفته چو هوش یافته شدسرش از تاب شرم تافته شد.نظامی.چون ز گرمی گرفت مغزش جوش در تن هوش رفته آمد هوش.نظامی.