هوسناک

/havasnAk/

معنی انگلیسی:
fanciful, desirous, desorous

لغت نامه دهخدا

هوسناک. [ هََ وَ ] ( ص مرکب ) بوالهوس. باهوس.هوسمند. خواهشمند و آرزومند. ( آنندراج ). آرزومند و طالب و دارای هوی و هوس. ( ناظم الاطباء ) :
گفتم آه آتشین بس کن ، نه من خاک توام ؟
نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام ؟
خاقانی.
به نادیده دیدن هوسناک بود
به هر جا که شد چست و چالاک بود.
نظامی.
در عالم عشق گشته چالاک
در خواندن شعرها هوسناک.
نظامی.
شنیدم کزپی یاری هوسناک
به ماتم نوبتی زد بر سر خاک.
نظامی.
چون ز پی دانه هوسناک شد
مقطعاین مزرعه خاک شد.
نظامی.
عجب از طبع هوسناک منت می آید
من خود از مردم بی طبع عجب می مانم.
سعدی.

فرهنگ فارسی

دارای هوی و هوس
( صفت ) هوس دار

فرهنگ عمید

۱. دارای هوا وهوس.
۲. چیزی که خواهش نفسانی را در انسان تحریک می کند.

واژه نامه بختیاریکا

هوسِنات

پیشنهاد کاربران

بپرس