هوس کردن


معنی انگلیسی:
to take a fancy to, to aspire (at or after)

لغت نامه دهخدا

هوس کردن. [ هََ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هوس داشتن. در هوس افتادن. خواستن. خواهانی و آرزو کردن :
چنان به پای تو در مردن آرزومندم
که زندگانی خویشم چنان هوس نکند.
سعدی.
هوس کرده بودم که کرمان خورم
به آخر بخوردند کرمان سرم.
سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آرزومند شدن میل یافتن : عروس گل در هودج زمردنی عنچه گلستان و هوس نوای هزار دستان میکرد.

پیشنهاد کاربران

To feel like doing something
To have a crave for something
من هوس شکلات کردم
I feel like eating chocolate
I have a craving for chocolate
to crave, craving
دقیقه
ساعت

دنگ ( کسی ) گرفتن

بپرس