باز بانگ اندراوفتاد به هوز
آهو آزاد شد ز پنجه یوز.
نظامی.
هوز. [ هََ وْ وَ ] ( اِ ) دومین صورت از صور هشتگانه حروف جُمَّل که شامل سه حرف «هَ» و «و» و «ز» و به ترتیب برابر با پنج و شش و هفت است :
به هر لغت که تو گویی سخن توانی گفت
که اصل هر لغتی را تو ابجد و هوزی.
منوچهری.
- هاء هوز ؛ هاء دوچشم. هاء گرد. مقابل حاء حطی.هوز. [ هََ ] ( ع اِ ) گله گوسفند. ( مهذب الاسماء ).
هوز. [ هََ وْ وَ ] ( اِخ ) نام ملکی از ملوک حمیر است. ( منتهی الارب ).
هوز. ( اِخ ) خوز. رجوع به خوز شود. جمع معرب آن اهواز است و نام قوم ساکن خوزستان. ( حاشیه برهان چ معین ).