هواگیر. [ هََ ] ( نف مرکب ) هواگیرنده. در حال پرواز. - هواگیر گشتن ؛ هوا گرفتن. پریدن : از راه نظر صید دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد.
حافظ.
|| که آنجا هوا گذاره دارد. که معرض هواست.
فرهنگ فارسی
هوا گیرنده در حال پرواز
فرهنگ معین
( ~. ) (ص . ) ۱ - اوج گیر، به هوا پرنده . ۲ - در هوا صید شده . ۳ - هوایی ، آرزومند.
پیشنهاد کاربران
هواگیر: گرفتار عشق ، صفت مرکب مشتق از ماده ی فعل امر به معنی مفعولی . ( ( از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد ) ) ( غزلیات حافظ ، دکتر خطیب رهبر ، چاپ دوازدهم 1372. ص 149 . )