هواداری مکن شب را چو خفاش
چو باز جره خود روزرو باش.
نظامی.
نه من انگشت نمایم به هواداری رویت که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت.
سعدی.
من قلب ولسانم به هواداری صحبت اینها همه قلب اند که پیش تو لسانند.
سعدی.
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سروبه هواداری آن عارض و قامت برخاست.
حافظ.
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت به هواداری آن سرو خرامان بروم.
حافظ.
رسید باد صبا، غنچه در هواداری ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن.
حافظ.
از هواداری ما و تو چو مستغنی است یارای رقیب این چاپلوسی و نوندی تا به کی.
کمال خجندی.