پس نیاری هیچ جنبیدن ز جا
تا نگیرد مرغ خوب تو هوا.
مولوی.
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی.
سعدی.
گرد ارچه بسی هوا بگیردهرگز نرسد به گرد افلاک.
سعدی.
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست.
حافظ.
ز خاکدان تعلق گرفته ایم هواغبار دست ندارد به طرف دامن ما.
صائب.
رجوع به هواگیر شود.