هوا پختن

لغت نامه دهخدا

هوا پختن. [ هََ پ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) به فکر چیزی بودن. آرزو کردن :
کنون هوای عمل می پزد کبوتر نفس
که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال.
سعدی.
هرکه هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود، خام رفت.
سعدی ( غزلیات ص 403 ).

فرهنگ فارسی

بفکر چیزی بودن آرزو کردن

پیشنهاد کاربران

هوا پختن: هوسی در سر پرورانید ن، عاشق شدن
( ( هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۱۶۵. )

بپرس