هنگفت. [ هََ گ ُ ] ( ص ) گنده و سطبر و ضخیم. ( برهان ) : بهترین جامه ای بود هنگفت مر مرا اوستاد چونین گفت.سنائی.فرستادم به خدمت رقعه وی به دست پهلوی هنگفت و لمتر.ابن یمین.|| کنایه از بسیار هم هست و صاحب مؤیدالفضلا بجای نون تا آورده است که هتگفت باشد. ( برهان ).
ستبر، گنده، زیاد، بسیار( صفت ) ۱- ستر ضحیم کلفت . ۲- پارچ. کلفت و ضخیم : بهترین جامه ای بود هنگفت مر مرا اوستاد چونین گفت . ( حدیقه ) ۳- بسیار فراوان : مال هنگفت .
large (صفت)وسیع، درشت، کامل، فراوان، بزرگ، جامع، لبریز، سترگ، پهن، جادار، بسیط، هنگفت، حجیمgreat (صفت)فراوان، ماهر، بزرگ، کبیر، مهم، ابستن، عظیم، معتبر، عالی، مطنطن، بصیر، زیاد، خطیر، عالی مقام، متعال، هنگفت، تومندenormous (صفت)بزرگ، عظیم، عظیم الجثه، هنگفت، یک دنیا