هِنگاو:نیرو واردکردن بر چیزی جهت حرکت دادن آن،
نمونه:قاتمه به چنگال هنگاو وارد کرد. ( کلیدر، ج۶ص۱۷۶۲ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:قاتمه به چنگال هنگاو وارد کرد. ( کلیدر، ج۶ص۱۷۶۲ )
محمدجعفر نقوی
هنگاو/heng� : افت، وزن، سنگین، لخت
زبانزد:
منگول را به قاتمه سپرد؛ قاتمه به منگال هنگام داد. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
زبانزد:
منگول را به قاتمه سپرد؛ قاتمه به منگال هنگام داد. . .
کلیدر
محمود دولت آبادی
هنگاو:در زبان کردی اردلانی به معنی گام است