هنری مورای ( به انگلیسی: Henry Murray ) متولد ۱۸۹۳ میلادی یکی از روان شناسان آمریکایی است. مورای هم مانند آلپورت مطالعه شخصیت را در یک موقعیت دانشگاهی انجام داد تا در موقعیت بالینی. هر چند او به روانکاوی پرداخت، آن را برای درمان بیماران بکار نبست، زیرا ترجیح می داد که شخصیت انسان را از طریق مطالعه گسترده افراد بهنجار بررسی کند.
دوره کودکی موری با طرد شدن از سوی مادر سطح بالای حساسیت نسبت به درد و رنج دیگران، و گونه ای از جبران نارسایی به شیوه آدلری برای دو نقص - لکنت زبان و ناتوانی در ورزش - مشخص شده است. [ ۱]
او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا، وارد رشته جراحی شد، در بیوشیمی پژوهش کرد، و از دانشگاه کمبریج در رشته بیوشیمی درجه دکترا گرفت، که مطمئناً یکی از راه های پیرامونی ورود به حرفه روان شناسی است. پس از گذراندن سه هفته با یونگ که ظاهراً برایش روشنگر بود و گذراندن یک شب فراموش نشدنی با فروید و دخترش آنا، موری مطالعاتش دربارهٔ شخصیت را در کلینیک روان شناسی هاروارد آغاز کرد.
با در نظر گرفتن تحصیلاتش در پزشکی و بیوشیمی، جای شگفتی نیست از اینکه موری به کارکرد فیزیولوژیکی آن گونه که به شخصیت مربوط می شود تأکید کرد. او بر مفهوم کاهش تنش تأکید ورزید، که به نظرش نخستین قانون دربارهٔ رفتار آدمی است. همچنان که فروید هم این گونه می اندیشید. موری همچنین به شیوه فرویدی اهمیت ناهوشیار و تأثیر تجارب کودکی را بر رفتار بزرگسالی مورد توجه قرار داد. او مفاهیم فروید دربارهٔ نهاد، من، و فرامن را البته با بعضی تغییرات وارد نظام خود کرد.
او شخصیت را به سه بخش نهاد، من و فرامن تقسیم کرد ( مورای، ۱۹۳۸ ) . نهاد شامل گرایش های مادرزادی و تکانشی ماست و انرژی لازم برای عملکرد شخصیت را فراهم می کند. این دیدگاه در اصل همانند دیدگاه فروید است. درنظام مورای نهاد علاوه بر تکانه های ابتدایی و شهوانی گرایش های اجتماعی مطلوبتری مانند همدلی، همانند سازی، و شکل های عشق غیر شهوی را نیز شامل می شود.
در نظام مورای من در تعیین رفتار نقش فعالتری دارد تا در نظریه فروید. مورای عقیده دارد که من خدمتگزار صرف نهاد نیست بلکه سازمان دهنده ای است که همه رفتارها را هوشیارانه انتخاب می کند. من به سرکوبی تکانش های نامطلوب نهاد برمی خیزد و بروز تکانه های مطلوب را تسهیل می کند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدوره کودکی موری با طرد شدن از سوی مادر سطح بالای حساسیت نسبت به درد و رنج دیگران، و گونه ای از جبران نارسایی به شیوه آدلری برای دو نقص - لکنت زبان و ناتوانی در ورزش - مشخص شده است. [ ۱]
او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا، وارد رشته جراحی شد، در بیوشیمی پژوهش کرد، و از دانشگاه کمبریج در رشته بیوشیمی درجه دکترا گرفت، که مطمئناً یکی از راه های پیرامونی ورود به حرفه روان شناسی است. پس از گذراندن سه هفته با یونگ که ظاهراً برایش روشنگر بود و گذراندن یک شب فراموش نشدنی با فروید و دخترش آنا، موری مطالعاتش دربارهٔ شخصیت را در کلینیک روان شناسی هاروارد آغاز کرد.
با در نظر گرفتن تحصیلاتش در پزشکی و بیوشیمی، جای شگفتی نیست از اینکه موری به کارکرد فیزیولوژیکی آن گونه که به شخصیت مربوط می شود تأکید کرد. او بر مفهوم کاهش تنش تأکید ورزید، که به نظرش نخستین قانون دربارهٔ رفتار آدمی است. همچنان که فروید هم این گونه می اندیشید. موری همچنین به شیوه فرویدی اهمیت ناهوشیار و تأثیر تجارب کودکی را بر رفتار بزرگسالی مورد توجه قرار داد. او مفاهیم فروید دربارهٔ نهاد، من، و فرامن را البته با بعضی تغییرات وارد نظام خود کرد.
او شخصیت را به سه بخش نهاد، من و فرامن تقسیم کرد ( مورای، ۱۹۳۸ ) . نهاد شامل گرایش های مادرزادی و تکانشی ماست و انرژی لازم برای عملکرد شخصیت را فراهم می کند. این دیدگاه در اصل همانند دیدگاه فروید است. درنظام مورای نهاد علاوه بر تکانه های ابتدایی و شهوانی گرایش های اجتماعی مطلوبتری مانند همدلی، همانند سازی، و شکل های عشق غیر شهوی را نیز شامل می شود.
در نظام مورای من در تعیین رفتار نقش فعالتری دارد تا در نظریه فروید. مورای عقیده دارد که من خدمتگزار صرف نهاد نیست بلکه سازمان دهنده ای است که همه رفتارها را هوشیارانه انتخاب می کند. من به سرکوبی تکانش های نامطلوب نهاد برمی خیزد و بروز تکانه های مطلوب را تسهیل می کند.
wiki: هنری مورای