هنرمندی. [ هَُ ن َ م َ ] ( حامص مرکب ) دارای هنر بودن. چیره دستی. شگفتی در کار یا اشتغال به کارهای هنری چون نقاشی ، پیکرسازی ، شاعری ، خوانندگی ، نوازندگی و مانند آن و مهارت در آن هنرها : هنرمندی ز تو نادر نباشد چو ملک شاه باشد اوستادت.
مسعودسعد.
|| دلیری. زورمندی : هنرمندی و رای و پرهیز و دین زبان چرب و جوینده آفرین.
فردوسی.
همان با هنرمندی و رای او نبینیم کس نیز همتای او.
فردوسی.
رجوع به هنرمند شود.
فرهنگ فارسی
۱- اشتغال به یکی از هنرهای زیبا . ۲- خلق آثار هنری . ۳- دارای اطلاعات و تجارب در رشته های مختلف فنون و علوم بودن . ۴ - زیرکی حیله گری .