هندوان

لغت نامه دهخدا

هندوان. [ هَِ ] ( اِخ )در زبان پهلوی هندوکان به معنی هندوستان به کار رفته است. ( حاشیه برهان چ معین ). از: هندو + الف و نون نسبت. جای هندو. سرزمین هندو. هندوستان :
آن کو به هندوان شد یعنی که غازیم
از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست.
ناصرخسرو.
|| ( اِ ) ج ِ هندو. رجوع به هندو شود.

هندوان. [ هََ دَ ] ( اِخ ) نام قلعه بلخ است. ( برهان ).

هندوان. [ هَُ ] ( اِخ ) نهری است بین خوزستان و ارجان و بر آن ولایتی واقع است. ( معجم البلدان ).

هندوان. [ هَِ ] ( اِخ )دهی است از بخش حومه شهرستان خوی. دارای 175 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و هنر دستی مردم جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

هندوان. [ هَِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔشهرستان خوی. دارای 90 تن سکنه ، آب آن از رود قطور و محصول عمده اش غله ، حبوب ، کرچک ، کدو و کار دستی مردم جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

بمعنی هندوستان آمده و نام قلعه ای در بلخ نیز بوده است .
۱- (صفت اسم ) جمع هندو : شنوده ایم که هندوان خود را در آتش اندازند. ۲- هندوستان : بفرمود کز روم و از هندوان سواران جنگ ویلان و گوان ... کمربسته خواهیم سیصد هزار ز دشت سواران نیزه گذار . ( شا )

فرهنگ معین

(هِ دُ ) (اِ. ) جِ هندو.

پیشنهاد کاربران

بپرس