فکند از هیأت نُه حرف افلاک
رقوم هندسی بر تخته خاک.
نظامی.
از طبیعی و هندسی و نجوم همه در دست او چو مهره موم.
نظامی.
|| دارای شکل هندسی. بروفق علم هندسه.بر اساس علمی : برانوش را گفت گر هندسی
پلی سازی آن جایگه چون رسی.
فردوسی.
یکی از ریاضی برافراخت یال یکی هندسی برگشاد از خیال.
نظامی.
|| داننده علم هندسه. عالم هندسه : هست طبیب بزرگ و هست منجم
فلسفی و هندسی و صاحب سؤدد.
منوچهری.
- تیر هندسی ؛ عطارد، بدان جهت که دبیر فلک است : ز اوصاف تو تیر هندسی را
یار طرف اللسان ببینم.
خاقانی.
ز اشکال تیغ او قلم تیر هندسی بر سطح ماه خطِّ معما برافکند.
خاقانی.