هنجیدن


معنی انگلیسی:
draw

لغت نامه دهخدا

هنجیدن.[ هََ دَ ] ( مص ) بیرون کشیدن و برآوردن. ( برهان ).
- برهنجیدن ؛ گستردن. ( یادداشت مؤلف ). گشودن :
چنان که مرغ هوا پرّ و بال برهنجد
تو بر خلایق بر، پرّ مردمی برهنج.
ابوشکور.
- || بیرون آمدن :
دل اندر مهر می برهنجد از تن
چنان چون سنگ مغناطیس و آهن.
فخرالدین اسعد.

فرهنگ فارسی

کشیدن، برکشیدن، بیرون کشیدن، امربه هنجیدن
( مصدر ) ۱- بیرون کشیدن بر آوردن . ۲ - عزم کردن آهنگ کاری کردن .

فرهنگ معین

(هَ دَ ) [ په . ] (مص م . ) ۱ - برکشیدن ، بیرون کشیدن . ۲ - پوست کندن .

فرهنگ عمید

کشیدن، برکشیدن، بیرون کشیدن، برآوردن.
* برهنجیدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] کشیدن، گستردن: چنان که مرغ هوا پر و بال بر هنجد / تو بر خلایق بر پر مردمی بر هنج (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۸۴ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس