هنج


معنی انگلیسی:
norm, rule

لغت نامه دهخدا

هنج. [ هََ ] ( اِمص ) به معنی کشیدن باشد و امر به این معنی هم هست یعنی بکش. || به معنی انداختن هم گفته اند. || ( ص ) دو چیز را نیز گویند که بحسب کیفیت یک قدر داشته باشند، همچو آوازی که با سازی کوک شده باشد. || دو شخص که بر یک قصد و یک عزم و یک اراده باشند. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

هنجیدن
( اسم ) درترکیب بمعنی هنجنده آید : کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین . ( لبیبی )

فرهنگ عمید

۱. = هنجیدن
۲. هنجنده، کشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۸۸ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{norm} [ریاضی] تابعی نامنفی با نماد رایج || . || بر یک فضای بُرداری که خواصی شبیه تابع قدر مطلق در اعداد مختلط دارد

دانشنامه عمومی

هنج، روستایی در دهستان درپهن بخش سندرک شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۳۴ نفر ( ۳۸ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس هنج
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

هنجانن یا هنجاندن در کوردی به معنای قطعه قطعه کردن گو شت و یا هر چیزی به اندازه مساوی
هنج واژه ای که از روی شادی گفته شود و یا با صدای بلند هونج بیان گردد، گاهی از آن به جان نیز تعبیر میشود.
روستای هنج درقرن 19 گبرها از اقوام هند در این روستا سکنه داشتند این روستا از خاکی که داشت برای ظروف سفالی مناسب بود از این طریق امرار معاش داشتند مستند بازار این قوم هنوز هست از این رو این منطقه رو هنج نامیدند

بپرس