لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) درترکیب بمعنی هنجنده آید : کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین . ( لبیبی )
فرهنگ عمید
۲. هنجنده، کشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۸۸ ).
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
هنج، روستایی در دهستان درپهن بخش سندرک شهرستان میناب در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۳۴ نفر ( ۳۸ خانوار ) بوده است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۳۴ نفر ( ۳۸ خانوار ) بوده است. [ ۱]
wiki: هنج
پیشنهاد کاربران
هنجانن یا هنجاندن در کوردی به معنای قطعه قطعه کردن گو شت و یا هر چیزی به اندازه مساوی
هنج واژه ای که از روی شادی گفته شود و یا با صدای بلند هونج بیان گردد، گاهی از آن به جان نیز تعبیر میشود.
روستای هنج درقرن 19 گبرها از اقوام هند در این روستا سکنه داشتند این روستا از خاکی که داشت برای ظروف سفالی مناسب بود از این طریق امرار معاش داشتند مستند بازار این قوم هنوز هست از این رو این منطقه رو هنج نامیدند