همیان. [ هَِ م ْ ] ( ع اِ ) اِزاربند. || کمربند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کیسه ای که در آن درهم نهند. ( منتهی الارب ). ج ، همایین. ( اقرب الموارد ). گویند: له همیان ؛ یعنی سرین بزرگی دارد. ( از ناظم الاطباء ). در معنی کیسه هزینه ظاهراً معرب همیان فارسی به فتح اول است.
همیان. [ هََ م ْ ] ( اِ ) بر وزن انبان ، کیسه ای باشد طولانی که بر کمر بندند و به عربی صره خوانند. ( برهان ) :
قیمت همیان و کیسه از زر است
بی زری همیان و کیسه ابتر است.
مولوی.
خواجه هر جا قصه پیراهن یوسف شنیدپیش چشمش جلوه همیان درهم می کند.
کلیم.
دنیاطلب از موی میانان نشد آگاه بس دیده که او حسن کمر در همیان یافت.
کلیم ( دیوان ص 149 ).
رجوع به انبان شود.