همگاهی


معنی انگلیسی:
synchronization

فرهنگستان زبان و ادب

{synchronism, synchronization, sync} [سینما و تلویزیون] هماهنگی دقیق تصویر و صدا

مترادف ها

synchrony (اسم)
هم اهنگی، انطباق، هم زمانی، هم عصری، تقارن، همگاهی

synchronism (اسم)
انطباق، هم زمانی، ایجاد همزمانی، هم وقتی، همگاهی

synchronization (اسم)
هم زمانی، تقارن، همگاهی، همگامی، همگاه سازی

پیشنهاد کاربران

بپرس