مر مرا حاجت آمده ست امروز
به سخن گفتن شما همگان.
فرخی.
همگان حال من شنیدستیدبلکه دانسته اید و دیده عیان.
فرخی.
چند گاهی است که در آرزوی روی تو بودصدر دیوان و بزرگان خراسان همگان.
فرخی.
بود آن همگان را غرض و مصلحت خویش این را غرض و مصلحت شاه جهان است.
منوچهری.
نیست یک تن به میان همگان اندر به این چنین زانیه باشند بچه ی ْ هر عنبی.
منوچهری.
همگان می گفتند که حال بوسعید چون شود با حاصلی بدین عظیمی ؟ ( تاریخ بیهقی ). پس از آنکه حصار ستده آمد لشکر دیگر دررسید و همگان آفرین کردند. ( تاریخ بیهقی ). مقرر گشت همگان را که کار وزارت قرار گرفت. ( تاریخ بیهقی ).پرکینه مباش از همگان دایم چون خار
نه نیز زبون باش به یک بار چو خرما.
ناصرخسرو.
ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت فتنه همگان بر کتب بیع و شرااند.
ناصرخسرو.
عقل و معقول هر دوان جفتندهمگان جفت کرده سبحان.
ناصرخسرو.
با هرکس منشین و مَبُر از همگان نیزبر راه خرد رو، نه مگس باش و نه عنقا.
ناصرخسرو.
همه چیز را همگان دانند. ( قابوسنامه ).ازتو شادی است قسمت همگان
غم دل قسم من چرا باشد؟
مسعودسعد.
چون بخواند همگان خیره بماندند. ( کلیله و دمنه ). لیکن همگان را بنده دینار و درم می بینم. ( کلیله و دمنه ).سر من دار که چشم از همگان بردارم
دست من گیر که دست از دوجهان بردارم.
سعدی.
از همگان بی نیاز و بر همه مشفق از همه عالم نهان و بر همه پیدا.
سعدی.