هَمکَرد: فعل سَبُک -
در زبان شناسی:
فعلی است تهی، برای ساختن فعل مرکب از آن بهره می گیرند که معنای مشخصی ندارد ولی به فعل مرکب معنا می دهد!
هَمکَرد برای تصریف، زمان، وجه یا نمود ( گذرا یا ناگذر ) فعل بکار می رود.
... [مشاهده متن کامل]
چندی از آن ها که در دوره دبیرستان هم خواندیم:
• کردن: شتاب کردن، آرایش کردن، جنگ کردن، ستم کردن، بیرون کردن، تسلیم کردن، نصیحت کردن، انکار کردن، آگاه کردن.
• ساختن: ساختن، به عنوان همکرد، غالباً با صفت، فعل مرکب می سازد: پراکنده ساختن، روان ساختن.
• نهادن، فرمودن و نمودن: در فعل مرکب، دقیقاً کارکردِ "کردن" را دارند.
• دادن: رضا دادن، گواهی دادن، امان دادن، نشان دادن، پند دادن.
• زدن: مَثَل زدن، لبیک زدن، نعره زدن، گام زدن.
• خوردن: اندوه خوردن، حسرت خوردن، دریغ خوردن، فریب خوردن.
• بردن: گمان بردن، حمله بردن، آرزو بردن، رشک بردن.
• آوردن: اسلام آوردن، پناه آوردن، تاب آوردن.
• رفتن: سخن رفتن، خطا رفتن ( مثلاً در:خطا رفتنِ تیر ) .
• آمدن: پدید آمدن، گرفتار آمدن.
• داشتن: خوار داشتن، بزرگ داشتن، اختلاط داشتن ( = اختلاط کردن ) .
• گرفتن: انس گرفتن، خشم گرفتن، پناه گرفتن.
• دیدن: صلاح دیدن، رنج دیدن.
• کشیدن: ریاضت کشیدن، رنج کشیدن.
• بستن: دل بستن، امید بستن.
• خواستن: عذر خواستن، پوزش خواستن.
• شدن و گشتن/ گردیدن: در صورت مجهول افعال مرکبِ دارای همکردِ "کردن" به کار می روند.
• یافتن: خبر یافتن، قرار یافتن، فرج یافتن.
در زبان شناسی:
فعلی است تهی، برای ساختن فعل مرکب از آن بهره می گیرند که معنای مشخصی ندارد ولی به فعل مرکب معنا می دهد!
هَمکَرد برای تصریف، زمان، وجه یا نمود ( گذرا یا ناگذر ) فعل بکار می رود.
... [مشاهده متن کامل]
چندی از آن ها که در دوره دبیرستان هم خواندیم:
• کردن: شتاب کردن، آرایش کردن، جنگ کردن، ستم کردن، بیرون کردن، تسلیم کردن، نصیحت کردن، انکار کردن، آگاه کردن.
• ساختن: ساختن، به عنوان همکرد، غالباً با صفت، فعل مرکب می سازد: پراکنده ساختن، روان ساختن.
• نهادن، فرمودن و نمودن: در فعل مرکب، دقیقاً کارکردِ "کردن" را دارند.
• دادن: رضا دادن، گواهی دادن، امان دادن، نشان دادن، پند دادن.
• زدن: مَثَل زدن، لبیک زدن، نعره زدن، گام زدن.
• خوردن: اندوه خوردن، حسرت خوردن، دریغ خوردن، فریب خوردن.
• بردن: گمان بردن، حمله بردن، آرزو بردن، رشک بردن.
• آوردن: اسلام آوردن، پناه آوردن، تاب آوردن.
• رفتن: سخن رفتن، خطا رفتن ( مثلاً در:خطا رفتنِ تیر ) .
• آمدن: پدید آمدن، گرفتار آمدن.
• داشتن: خوار داشتن، بزرگ داشتن، اختلاط داشتن ( = اختلاط کردن ) .
• گرفتن: انس گرفتن، خشم گرفتن، پناه گرفتن.
• دیدن: صلاح دیدن، رنج دیدن.
• کشیدن: ریاضت کشیدن، رنج کشیدن.
• بستن: دل بستن، امید بستن.
• خواستن: عذر خواستن، پوزش خواستن.
• شدن و گشتن/ گردیدن: در صورت مجهول افعال مرکبِ دارای همکردِ "کردن" به کار می روند.
• یافتن: خبر یافتن، قرار یافتن، فرج یافتن.