اندازد ابروانت همه ساله تیر غوش
وآن گاه گویدم که خروشان مشو خموش.
خسروی سرخسی.
ز گیتی ستمکاره را دور دارز بیمش همه ساله رنجور دار.
فردوسی.
گر گنهکار نشد زلف تو در عارض توچون پسندی که همه ساله نگونسار بود؟
امیرمعزی.
نگویمت که همه ساله می پرستی کن سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش.
حافظ.
|| ( ص نسبی ، اِ مرکب )در زمان صفویه نام قسمی مواجب مقرری بوده است. ج ، همه سالجات. رجوع به تذکرةالملوک ص 11 و 41 شود.