ای پسندیدگان خسرو شرق
همنشینان او به بزم و به خوان.
فرخی.
دولتش همشیره و دل همره و دین همنشین نصرتش هم زانو و اقبال همروی سرای.
منوچهری.
چو هارون موسی علی بود در دین هم انباز و هم همنشین محمد.
ناصرخسرو.
برنشوی تو به جهان برین تات همی دیو بود همنشین.
ناصرخسرو.
جمله گشتستند بیزار و نفوراز صحبتم همزبان و همنشین و همزمین و هم نسب.
ناصرخسرو.
بر هرکه نشانی از هنر هست با محنت و رنج همنشین است.
ابوالفرج.
با محنت و رنج همنشینندبا چرخ و زمانه در نبردند.
مسعودسعد.
روزی با همنشینان خود نشسته بود. ( کلیله و دمنه ).گر نیابم یار باری بر امید
همنشینی غم نشان خواهم گزید.
خاقانی.
سایه با من همنشین و ناله با من همدم است جام غم بر روی ایشان درکشم هر صبحدم.
خاقانی.
سایه ست همنشینم و ناله ست همدمم بیرون ازاین دو اهل نمایی نیافتم.
خاقانی.
طبرخون با سهی سروت قرین بادطبرزد با طبرخون همنشین باد.
نظامی.
تعویذ میان همنشینان درخورد کنار نازنینان.
نظامی.
به مهمان شه بود خاقان چین دو خورشید با یکدگر همنشین.
نظامی.
ز سایه تو شده ست آفتاب روی شناس که همنشین را هرکس به همنشین داند.
کمال اسماعیل.
کفر ودین و شک و یقین گر هست همه با عقل همنشین دیدم.
عطار.
هرکه با سلطان شود او همنشین بر درش شِستن بود حیف و غبین.
مولوی.
نی مرا خانه ست و نی یک همنشین که بسازد خانه گاهی بر زمین.
مولوی.
هرکه باشد همنشین دوستان هست در گلخن میان بوستان.
مولوی.
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من گرفته آستین من که دست از دامنش بگسل.بیشتر بخوانید ...