هم سفرانش سپر انداختند
بال شکستند و پپرداختند.
نظامی.
هم سفران جاهل و من نوسفرغربتم از بی کسیم تلخ تر.
نظامی.
ثابت این راه مقیمی بودهم سفر خضر کلیمی بود.
نظامی.
بود سوداگر توانایی هم سفر با حکیم دانایی.
مکتبی.
- همسفران جاهل ؛کنایه از نفس و قالب آدمی است که روح و جسد باشد. ( برهان ).