همدستی کردن


معنی انگلیسی:
assist, co-operate, collude, connive, cooperate

مترادف ها

help (فعل)
کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، سودمند واقع شدن، همدستی کردن، مدد رساندن، بهتر کردن، پاره کردن

collaborate (فعل)
همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن

cooperate (فعل)
همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن

فارسی به عربی

تعاون , مساعدة

پیشنهاد کاربران

بپرس