هم دستان. [ هََ دَ ] ( ص مرکب ) هم داستان. ( برهان ). قرین. هم آواز. هم آهنگ. ( یادداشت مؤلف ) : کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوندخاطر مجموع ما، زلف پریشان شما.حافظ.رجوع به هم داستان شود.