هم خوانی. [ هََ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) هم سفره شدن. هم کاسگی. هم نشینی : کرد با او به خورد هم خوانی کاین چنین است شرط مهمانی.
نظامی.
به هم خوانی خود کنی سر بلند که خوان گردد از نازکان ارجمند.
نظامی.
فرهنگ فارسی
هم سفره شدن هم کاسگی
فرهنگستان زبان و ادب
{chorale} [موسیقی] وابسته و مربوط به همخوانان یا همخوانی {consistency, coherence} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکنواختی تمام اجزای یک سامانۀ نرم افزاری چنان که اجزای آن با یکدیگر در تعارض نباشد
متـ . سازگاری 3 {consonantal} [زبان شناسی] مربوط به همخوان
متـ . صامتی
اصطلاحات و ضرب المثل ها
{chorale} [موسیقی] وابسته و مربوط به همخوانان یا همخوانی {consistency, coherence} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] یکنواختی تمام اجزای یک سامانۀ نرم افزاری چنان که اجزای آن با یکدیگر در تعارض نباشد
متـ . سازگاری 3 {consonantal} [زبان شناسی] مربوط به همخوان
متـ . صامتی
پیشنهاد کاربران
سازگاری، هماهنگی
be consistent with something if a fact, idea etc is consistent with another one, it seems to match it The results are consistent with earlier research How could he have been bitten by a snake? He was injured in a sword fight The symptoms are consistent with poisoning -
Sing - along = ( informal ) a gathering of people to sing together