همتی

/hemmati/

لغت نامه دهخدا

همتی. [ هَِ م ْ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب به همت. رجوع به همت ( ع اِمص ، اِ ) شود.

همتی. [ هَِ م ْ م َ ] ( اِخ ) در دفترخانه یوسف خان افشار می بود و شعرش بد نیست. این ابیات از اوست :
دلی ز کوی تو ناآشنا نمی آید
که صد جهان ستمش در قفا نمی آید.
الفت میان این دل و غمهای عشق او
جایی رسیده است که من هیچکاره ام.
به آشنایی ِ بیگانه ای دلم گرم است
که خویش را به من از ننگ آشنا نکند.
( از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 242 از ترجمه فارسی ).
همتی از شعرای دوره شاه عباس صفوی است.

فرهنگ فارسی

منسوب به همت

گویش مازنی

/hamti/ همین گونه – این طور - رایگان

پیشنهاد کاربران

بپرس