همباز


مترادف همباز: انباز، حصه دار، سهیم، شریک

معنی انگلیسی:
favorable, partner, party

لغت نامه دهخدا

همباز. [ هََ ] ( ص مرکب ) هم باز. شریک. همتا. انباز. حریف.نظیر. مانند. همانند. ( یادداشت مؤلف ) :
خروشان از آن جایگه بازگشت
تو گفتی که با باد همباز گشت.
فردوسی.
ز توران سزاوار و همباز تو
نیابم کسی نیز دمساز تو.
فردوسی.
چو کسری بیامد برِ تخت خویش
گرازان و همباز با بخت خویش.
فردوسی.
بنده را بواحمد خلیل گویند پدر بومطیع که همباز ملک است. ( تاریخ بیهقی ). ای امیرالمؤمنین از خدای عزوجل بترس که یکی است و همباز ندارد.( تاریخ بیهقی ).
بلندیش با چرخ همباز بود
سطبریش بیش از چهل باز بود.
اسدی.
ابوالحسن و ابونصر هر دو همباز بودنددر قضاء پارس. ( ابن بلخی ). وزیر مانند همباز ملک است و در پادشاهی و مال و مملکت او متصرف. ( ابن بلخی ).

فرهنگ فارسی

انباز، شریک، حریف، همتا
( صفت ) ۱- انباز شریک . ۲- همتا.

فرهنگ معین

(هَ ) (ص . ) شریک ، انباز.

فرهنگ عمید

۱. شریک، حریف.
۲. همتا.

گویش مازنی

/hembaaz/ شریک – انباز – سهیم - هم سامان زمین زراعتی ۳کشاورز نصفی کار

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

همبازهمبازهمبازهمباز
بهره دار، هماس، هم سود

بپرس