هم آورد را دید گردآفرید
که بر سان آتش همی بردمید.
فردوسی.
چه سازیم و درمان این درد چیست به ایران هم آورد این مرد کیست ؟
فردوسی.
نشست از بر پشت پیل سپیدهم آوردش از بخت شد ناامید.
فردوسی.
کس این پهلوان را هم آورد نیست همه لشکر او را یکی مرد نیست.
اسدی.
هم آورد او گر بود زنده پیل کم از قطره باشد برِ رود نیل.
نظامی.
- هم آوردجوی ؛ آنکه حریف و هم جنگ خواهد : به میدان ز خون چون درآورد جوی
میان دو صف شد هم آوردجوی.
اسدی.