شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف
مه و خور است همانا به باغ در صراف.
ابوالمؤید بلخی.
درخش ار نخندد به گاه بهارهمانا نگرید چنین ابرزار.
بوشکور.
دلت همانا زنگار معصیت داردبه آب توبه خالص بشویش از عصیان.
خسروانی.
گویی همچون فلان شدم نه هماناهرگز چون عود کی تواند شد توغ ؟
منجیک.
همانا که با زال پیمان من شنیده ست شاه جهانبان من.
فردوسی.
همانا فراموش کردی ز من دلیری نمودن به هر انجمن.
فردوسی.
سخن هرچه گفتم به مادر بگوی نبیند همانا مرا نیز روی.
فردوسی.
سپاهی و جنگی و شهری سوارهمانا که بودند سیصدهزار.
فردوسی.
با چنین خلق و چنین رسم گر او را گویندکه فرشته ست ، همانا که نباشد بهتان.
فرخی.
بدان دیار همانا که موج خون عدوبه سالها ننشیند ز دشت در کردر.
عنصری.
همانا که چون تو فژاک آمدم دگر چون تو ابله فغاک آمدم.
اسدی.
آز تو نهنگی است همانا که نپرسداز گُرْسنگی خویش حرامی ز حلالی.
ناصرخسرو.
مرا گفت : همانا همی اندیشی حدیث ترکمانان و فرودگرفتن ایشان. ( تاریخ بیهقی ). قاید گفت که همانا که مرا بگیرد. ( تاریخ بیهقی ). من گفتم : نه همانا که وی این کند و حق خداوند ماضی نگه دارد. ( تاریخ بیهقی ).گر این فضل بر کوه خوانی همانا
که جز بارک اللَّه صدائی نیابی.
خاقانی.
ای تیغ ملک در کف رخشانْش همانادر چشمه حیوان ولا زهرگیایی.
خاقانی.
بر درد دل دوا چه بود تا من آن کنم گویند صبر کن ، نه همانا من آن کنم.
خاقانی.
همانا سالها اسباب مناصحت و مخالصت میان ایشان ممهد و مؤکد بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).همانا که بر جای ترکیب خاک
ز ترکیب گوگرد بود آن مغاک.
نظامی.
گفت همانا که در این همرهان بیشتر بخوانید ...