همال


مترادف همال: قرین، مانند، مثل، نظیر، همتا، انباز، شریک، زن، همسر

معنی انگلیسی:
co-worker, colleague, counterpart, peer, symmetrical, equal, like

لغت نامه دهخدا

همال. [ هََ / هَُ ] ( اِ ) قرین و همتا و شریک و انباز. ( برهان ). دو چیز که در کنار هم به مناسبت قرار گیرند :
دل من پرآزار از آن بدسگال
نبد دست من چیره بر بدهمال.
بوشکور.
میان ما دو تن آمیخته دو گونه سرشک
چو لؤلؤی که کنی با عقیق سرخ همال.
آغاجی.
فضل او خوان گر همه توحید خواهی گفت تو
زآنکه فضل او همال قدرت یزدان بود.
مجلدی.
ز شیده یکی بود کهتر به سال
برادر بد او را و فرخ همال.
فردوسی.
تو مهراب را کهتری یا همال
مر آن دخت او را کجا دید زال ؟
فردوسی.
هر آن کس که بد باشد و بدسگال
نخواهد شدن شاه خود را همال.
فردوسی.
خسرو گیتی ملک مسعود محمود، آنکه نیست
از ملوک او را همال و از شهان او را قرین.
فرخی.
نگر تا نگویی که در فعل بد
هزاران مرا هست یار و همال.
ناصرخسرو.
من نشوم گر بشود جان من
پیش کسی که ش نپسندم همال.
ناصرخسرو.
غره مشو به دولت و اقبال روزگار
زیرا که با زوال همال است دولتش.
ناصرخسرو.
نسازد با همالان همنشستی
کند چون موبدان آتش پرستی.
نظامی.
|| شبه و مانند. ( برهان ) :
بدین برز و بالا و این شاخ و یال
نداری کس از پهلوانان همال.
فردوسی.
چنین گفت : کاین شیده خال من است
به بالا و مردی همال من است.
فردوسی.
ای امیری که تو را دهر نپرورده قرین
ای سواری که تو را دیده ندیده ست همال.
فرخی.
نه چون او به همه باب توان یافت نظیری
نه چون او ز همه خلق توان یافت همالی.
فرخی.
نبودی تو را در جوانی همال
کنون چون بُوی که ت بفرسود سال ؟
فرخی.
ز شاهان کسی بدسگالم نبود
به گنج و به لشکر همالم نبود.
اسدی.
چون که بشناختش همالش بود
در تجارت شریک مالش بود.
نظامی.
|| حریف. هم آورد. طرف :
نگه دار جان ازبد پور زال
به جنگت نباشد جز او کس همال.
فردوسی.
|| همسر. شریک زندگی :
مرا گر همی داد خواهی به کس
همالم گشسب سوار است و بس.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

همتا، انباز، برابر، قرین، مثل ومانند، هامال
(صفت ) ۱- قرین نظی همتا: ((وهرکه راازاین معنی بیشترباشد نزدپادشاه پسندیدهتر ودرمیان همالان ولشکر باشکوهترو آراستهبود. ) ) ۲- شریک . ۳- همسر زن : (( ززندان بایوان گذرکردزال بروزاربگریست فرخ همال (رودابه ). ) ) ( شا.بخ . ۱۷۵۵ : ۶ )
نرم و سست از هر چیزی زمین ویران و خراب شده از جنگ که کسی آباد نکند آنرا

فرهنگ معین

(هَ ) [ په . ] (ص . ) همتا، برابر، مثل ، مانند.

فرهنگ عمید

۱. همتا، برابر، مثل ومانند.
۲. همسر.
۳. انباز، همکار.
۴. دوست، قرین.

مترادف ها

peer (اسم)
جفت، رفیق، همتا، همشان، عضو مجلس اعیان، صاحب لقب اشرافی، هما ل

پیشنهاد کاربران

همآل = قرین، تا ( ی ) ( همتا = همآل )
ما در زبانِ اوستاییِ جوان " اردَ : arəδa " و در زبانِ پارسیِ باستان " arda " را به دو مینه داشته ایم:
1 - نیم، نیمه ( برابر " halb" در زبانِ آلمانی ) ( برای نمونه در واژه یِ پارسیِ باستانِ " اَردَ - ستآنَ" )
...
[مشاهده متن کامل]

( در این معنا تنها در واژگانِ ترکیبی آمده است )
( برای این معنا ن. ک. وندیدادِ اوستا : V. 9. 29 )
2 - کنار، سوی، جهت، راسته ( برابر با " Seite " در زبانِ آلمانی و برابر با " کَنار، دَشین" در زبانِ پارسیِ میانه )
( برای این معنا ن. ک. یَشت اوستا برای نمونه: Yt. 10. 126 )
نکته: در زبانِ اوستاییِ جوان نامواژه " اَردَه:arəδah " را نیز به معنایِ " گوشه، جهت، سویه" داشته ایم ( ن. ک نیرنگستان N. 65 ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
" - آل" در واژه یِ " همآل ( =هم. آل ) " برآمده از همین ریشه اوستایی - پارسیِ باستان " اَردَ" می باشد که در پیِ دگرگونیِ آواییِ " رد/ل" به " آل" دگرشده است.
نکته:ازآنجایی که ما در این دو معنا هیچگاهِ " اَردَ" را به ریختِ " ریشه ای" نداشته ایم، پس بهتر است که ما نیز واژه یِ " همال" را به ریختِ مصدری ( همالیدن ) بکار نگیریم. به گمانم بهتر است که آنرا به ریختِ پیشوندی ( برای نمونه: همال کردن و. . . ) بکار ببریم.
نکته: از آنجایی که " - آل" در اینجا با پیشوندِ " هم" آمده است، پس ما می توانیم، چنانچه نیاز باشد، از پیشوندهایِ دیگر نیز با پسوندِ " - آل" بهره ببریم؛ همچنین می توانیم خودِ " همآل " را با پیشوندهایِ دیگر نیز همراه سازیم؛ برای نمونه: بازهمآل و. . . .
. . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستونِ 193 و 194 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

همالهمال
هُمال ( به ضم ه )
در گویش روستاهای زرنان و مسعود ( از توابع ازنای لرستان ) به معنی غیر و غریبه ای است که نقش رقیب را دارد که چون غیر خودیست منتظر آتو گرفتن و انتقاد کردن است. مثلا گفته می شود که
خسیره ونون ات هُمالن !
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی خانواده خانومت غریبه اند ( باید مواظب باشی گزک دست آنها ندهی!
این مفهوم از همال بکلی با بقیه معانی آن فرق دارد و تقریبا خاص همان نواحی ازنا و بروجرد است که فرهنگ زبانی نزدیکی دارند.

پادشاهی گیومرت
کشیدش سراپای یکسر دوال
سپهبد برید آن سر ناهمال
شاهنامه، خالقی مطلق
هُمال در زبان لری
به معنای دشمن
و بطبع
هُمالی هم یعنی دشمنی
کامل مطلع نیستم که در همه لحجه ها و گویش های زبان لری همال با این معنی لغوی
مروج وکاربرد داشته باشد یا نه
ولی به گمانم تاآنجا که بنده مطلع هستم
...
[مشاهده متن کامل]

متکلمان گویش ها و لهجه های لری ( چه ان ها که کماکان بر لر بودن و زبان لری تکلم کردنشان اذعان دارند و چه آنان که حاشا کنند! )
در استان های خوزستان و لرستان ( پیشکو و پشتکوه ) مرسوم هست.
.
.
.
شامیرزایی امیدوند
از
طایفه جافرِبهاروند
.
لربالاگریوه

به لری بروجردی هُمال یعنی رقیب یا کسی که میکوشد برابری کند.
نمونه: رضا با من هُمالی میکنه ( به بروجردی reza va me homali mona )
نمونه: رضا هُمالمه ( به بروجردی rezA homAlema )
هم طویله. [ هََ طَ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) دو چهارپا که آنها را در یک آخور یا استبل بندند: دو خر را که هم طویله کنند، هم بو نشوند هم خو میشوند. || هم رشته، چه طویله به معنی سمط و رشته بود. || قرین. مقارن : اگر با متانت قلم مهابت شمشیر هم طویله نباشد. . . ( سندبادنامه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

تا دری یافت هم طویله ٔ آن
شبچراغی هم از طویله ٔ آن.
نظامی.
بود از صدف دگر قبیله
ناسفته دریش هم طویله.
نظامی.
پارسا را بس اینقدر زندان
که بود هم طویله ٔ رندان.
سعدی.
|| همانند. نظیر. شبیه :
در کون هم طویله ٔ خاقانیند لیک
از نقش و فطرتند، ز نفس و فطن نیند.
خاقانی.
سیر ارچه هم طویله ٔ سوسن بود به رنگ
غماز رنگ او بود آن بوی گند او.
خاقانی.
خاقانیا هوان و هوا هم طویله اند
تا نشکنند قدر تو، بشکن هوای نان.
خاقانی.

همال:همتا ، همسر
دکتر کزازی در مورد واژه ی " همال" می نویسد : ( ( همال در پهلوی در همین ریخت و در ریخت همهل hamahl بکار می رفته است . پسوند " آل " را چونان پساوند در واژه هایی همچون " دنبال " و " چنگال " نیز باز می توانیم یافت . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 228. )
در جایی دیگر می نویسد: ( ( همال به معنی همتا و همسر است. م. ک کزازی می انگارد که این واژه از همردهhamarda در ایرانی کهن بازمانده است، به معنی "همسوی" که از هم /ارده، به معنی" سوی و جانب" ساخته شده است. پاره ی دوم واژه در اوستایی ارذه arza و در سانسکریت اردهardah بوده است که در ریخت فرجامین خویش در پارسی به ال دیگر داشته است. ) )
همان ص 420.

درزبان های غرب کشور، به معنی یِ - رقیب - و - چشم و هم چشم - اَست مثلامی گن: فرزندم هَمال ندارن و پیشرفت نکردن یعنی چون رقیب ندارن تنبل باراومدن چون رقیب نداشتن
"هَمال" که از ریشه هَمول ( Hamul ) پهلوی و در اصل به معنای همتا و مانند است.
در شاهنامه : کیانوش و برمایه یا پرمایه، ضمن آنکه برادر فریدون می باشند، دو همزاد یا توأمان هم نیز بودند و استاد فردوسی که تا کنون زنده ماندن زبان پارسی مدیون و وام دار ایشان است، به جای استفاده از لغت" دوقلو" از واژه " هَمال" بهره برده و در وصف ایشان چنین فرموده:
...
[مشاهده متن کامل]

برادر دو بودش دو فرخ ( هَمال )
ازو هر دو آزاده، مهتر به ( سال )

بپرس