هُمال در زبان لکی از دو جزء هم و آل تشکیل شده یعنی : همزاد و رقیب و همرقیب و دشمن و کسی که در همه ارکان زندگی با آدم رقابت می کند و منتظر شکست انسان است همال شاد : یعنی دشمن شاد و همال کش یعنی با پیروزی
... [مشاهده متن کامل] و شاهکاری رقیب رو شکست دادی و از میدان به در کردی و همالی داشتن یعنی ضد بودن با کسی و اصطلاح وَ حرف همال تو ژ َمِ کَفتین یعنی با حرف دشمن تو از من بریدی و جدا شدی
همآل = قرین، تا ( ی ) ( همتا = همآل )
ما در زبانِ اوستاییِ جوان " اردَ : arəδa " و در زبانِ پارسیِ باستان " arda " را به دو مینه داشته ایم:
1 - نیم، نیمه ( برابر " halb" در زبانِ آلمانی ) ( برای نمونه در واژه یِ پارسیِ باستانِ " اَردَ - ستآنَ" )
... [مشاهده متن کامل]
( در این معنا تنها در واژگانِ ترکیبی آمده است )
( برای این معنا ن. ک. وندیدادِ اوستا : V. 9. 29 )
2 - کنار، سوی، جهت، راسته ( برابر با " Seite " در زبانِ آلمانی و برابر با " کَنار، دَشین" در زبانِ پارسیِ میانه )
( برای این معنا ن. ک. یَشت اوستا برای نمونه: Yt. 10. 126 )
نکته: در زبانِ اوستاییِ جوان نامواژه " اَردَه:arəδah " را نیز به معنایِ " گوشه، جهت، سویه" داشته ایم ( ن. ک نیرنگستان N. 65 ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
" - آل" در واژه یِ " همآل ( =هم. آل ) " برآمده از همین ریشه اوستایی - پارسیِ باستان " اَردَ" می باشد که در پیِ دگرگونیِ آواییِ " رد/ل" به " آل" دگرشده است.
نکته:ازآنجایی که ما در این دو معنا هیچگاهِ " اَردَ" را به ریختِ " ریشه ای" نداشته ایم، پس بهتر است که ما نیز واژه یِ " همال" را به ریختِ مصدری ( همالیدن ) بکار نگیریم. به گمانم بهتر است که آنرا به ریختِ پیشوندی ( برای نمونه: همال کردن و. . . ) بکار ببریم.
نکته: از آنجایی که " - آل" در اینجا با پیشوندِ " هم" آمده است، پس ما می توانیم، چنانچه نیاز باشد، از پیشوندهایِ دیگر نیز با پسوندِ " - آل" بهره ببریم؛ همچنین می توانیم خودِ " همآل " را با پیشوندهایِ دیگر نیز همراه سازیم؛ برای نمونه: بازهمآل و. . . .
. . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستونِ 193 و 194 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )
هُمال ( به ضم ه )
در گویش روستاهای زرنان و مسعود ( از توابع ازنای لرستان ) به معنی غیر و غریبه ای است که نقش رقیب را دارد که چون غیر خودیست منتظر آتو گرفتن و انتقاد کردن است. مثلا گفته می شود که
خسیره ونون ات هُمالن !
... [مشاهده متن کامل]
یعنی خانواده خانومت غریبه اند ( باید مواظب باشی گزک دست آنها ندهی!
این مفهوم از همال بکلی با بقیه معانی آن فرق دارد و تقریبا خاص همان نواحی ازنا و بروجرد است که فرهنگ زبانی نزدیکی دارند.
پادشاهی گیومرت
کشیدش سراپای یکسر دوال
سپهبد برید آن سر ناهمال
شاهنامه، خالقی مطلق
هُمال در زبان لری
به معنای دشمن
و بطبع
هُمالی هم یعنی دشمنی
کامل مطلع نیستم که در همه لحجه ها و گویش های زبان لری همال با این معنی لغوی
مروج وکاربرد داشته باشد یا نه
ولی به گمانم تاآنجا که بنده مطلع هستم
... [مشاهده متن کامل]
متکلمان گویش ها و لهجه های لری ( چه ان ها که کماکان بر لر بودن و زبان لری تکلم کردنشان اذعان دارند و چه آنان که حاشا کنند! )
در استان های خوزستان و لرستان ( پیشکو و پشتکوه ) مرسوم هست.
.
.
.
شامیرزایی امیدوند
از
طایفه جافرِبهاروند
.
لربالاگریوه
به لری بروجردی هُمال یعنی رقیب یا کسی که میکوشد برابری کند.
نمونه: رضا با من هُمالی میکنه ( به بروجردی reza va me homali mona )
نمونه: رضا هُمالمه ( به بروجردی rezA homAlema )
هم طویله. [ هََ طَ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) دو چهارپا که آنها را در یک آخور یا استبل بندند: دو خر را که هم طویله کنند، هم بو نشوند هم خو میشوند. || هم رشته، چه طویله به معنی سمط و رشته بود. || قرین. مقارن : اگر با متانت قلم مهابت شمشیر هم طویله نباشد. . . ( سندبادنامه ) .
... [مشاهده متن کامل]
تا دری یافت هم طویله ٔ آن
شبچراغی هم از طویله ٔ آن.
نظامی.
بود از صدف دگر قبیله
ناسفته دریش هم طویله.
نظامی.
پارسا را بس اینقدر زندان
که بود هم طویله ٔ رندان.
سعدی.
|| همانند. نظیر. شبیه :
در کون هم طویله ٔ خاقانیند لیک
از نقش و فطرتند، ز نفس و فطن نیند.
خاقانی.
سیر ارچه هم طویله ٔ سوسن بود به رنگ
غماز رنگ او بود آن بوی گند او.
خاقانی.
خاقانیا هوان و هوا هم طویله اند
تا نشکنند قدر تو، بشکن هوای نان.
خاقانی.
همال:همتا ، همسر
دکتر کزازی در مورد واژه ی " همال" می نویسد : ( ( همال در پهلوی در همین ریخت و در ریخت همهل hamahl بکار می رفته است . پسوند " آل " را چونان پساوند در واژه هایی همچون " دنبال " و " چنگال " نیز باز می توانیم یافت . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( نخستین برادرش کهتر به سال
که در مردمی کس ندارد همال؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 228. )
در جایی دیگر می نویسد: ( ( همال به معنی همتا و همسر است. م. ک کزازی می انگارد که این واژه از همردهhamarda در ایرانی کهن بازمانده است، به معنی "همسوی" که از هم /ارده، به معنی" سوی و جانب" ساخته شده است. پاره ی دوم واژه در اوستایی ارذه arza و در سانسکریت اردهardah بوده است که در ریخت فرجامین خویش در پارسی به ال دیگر داشته است. ) )
همان ص 420.
درزبان های غرب کشور، به معنی یِ - رقیب - و - چشم و هم چشم - اَست مثلامی گن: فرزندم هَمال ندارن و پیشرفت نکردن یعنی چون رقیب ندارن تنبل باراومدن چون رقیب نداشتن
"هَمال" که از ریشه هَمول ( Hamul ) پهلوی و در اصل به معنای همتا و مانند است.
در شاهنامه : کیانوش و برمایه یا پرمایه، ضمن آنکه برادر فریدون می باشند، دو همزاد یا توأمان هم نیز بودند و استاد فردوسی که تا کنون زنده ماندن زبان پارسی مدیون و وام دار ایشان است، به جای استفاده از لغت" دوقلو" از واژه " هَمال" بهره برده و در وصف ایشان چنین فرموده:
... [مشاهده متن کامل]
برادر دو بودش دو فرخ ( هَمال )
ازو هر دو آزاده، مهتر به ( سال )