هماد

لغت نامه دهخدا

هماد. [ هََ ] ( ضمیر مبهم ) همه و جمیع و کل. ( برهان ).

فرهنگ فارسی

همه مو جمیع و کل

فرهنگ معین

(هَ ) (ق . ) همه ، کل ، تمام .

پیشنهاد کاربران

همادن= هم کردن، باهم ( جمع ) کردن، جمع کردن،
[همادن مانند نهادن]
هم پسوند مصدرساز " ادن"
هم: ( بن کنونی ) ، بهم= جمع کن
هماد: ( بن گذشته ) = جمع کرد
هماد: ( مصدر مرخم یا کوتاه ) = کُل
هماده= مجموع
مجتمع،
مانند:هماد بازرگانی=مجتمع بازرگانی
همتافت، مجموع، یکدل، یک رای،
هم آد = برایند، کانون و نتیجه
هم آد= برایند و کانون
هم آد = برایند
کلی = هماد
پارسی شده واگان کلی، مجموع، جمعا، جمع

بپرس