هم گوهر

لغت نامه دهخدا

هم گوهر. [ هََ گ َ / گُو هََ ] ( ص مرکب ) هم نژاد. هم نسب. ( یادداشت مؤلف ) :
بزرگی است در بلخ بامی سر است
مرا نیز در تخمه هم گوهر است.
اسدی.
گرطاعتش دارد دهد بی شک بسی زین بهترش
چون داد ملک خود به تو گر نیستی هم گوهرش ؟
ناصرخسرو.
مگر آتش و شیر هم گوهرند
که از دام و دد هرچه باشد خورند؟
نظامی.

مترادف ها

consubstantiation (اسم)
هم گوهر

consubstantial (صفت)
هم جنس، هم جوهر، هم گوهر، هم طبیعت

پیشنهاد کاربران

بپرس