همنشینی. [ هََ ن ِ ] ( حامص مرکب ) هم نشینی. همنشین شدن. با کسی نشستن : پای درکش ز همنشینی شان دیده بردوز تا نبینی شان.سنائی.- همنشینی کردن ؛ با کسی همنشین و دوست شدن. مجالسه. ( یادداشت مؤلف ).
نشست وخاست افتادن ؛ هم صحبت شدن. ملاقات کردن : بوصادق را نشست و خاست افتاد با قاضی بلخ ابوالعباس. ( تاریخ بیهقی ) .نشست و برخاستعربی همنشینی:مجالستهمصاحبت+ عکس و لینک