دیکشنری
مترجم
بپرس
هم مرز بودن
معنی انگلیسی
:
adjoin
,
abut
,
border
,
neighbor
,
touch
دنبال کنید
مترادف ها
bound
(فعل)
مجاور بودن، محدود کردن، هم مرز بودن، جهیدن، خیز زدن، محدود ساختن
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها