هم عهد


مترادف هم عهد: موتلف، متحد، متفق، هم پیمان

معنی انگلیسی:
allied, ally

لغت نامه دهخدا

هم عهد. [ هََ ع َ ] ( ص مرکب )هم زمان. معاصر. هم عصر. ( یادداشت مؤلف ). || هم پیمان. هم سوگند. هم قسم. ( یادداشت مؤلف ) : با ملوک طوایف هم اتفاق و هم عهد شد. ( فارسنامه ابن بلخی ). || موافق. علاقه مند :
کردند به بازبردنش جهد
تا با وطنش کنند هم عهد.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. دو یا چند تن که با هم پیمان بسته اند، هم پیمان.
۲. هم عصر، معاصر.

جدول کلمات

فدرال

پیشنهاد کاربران

بپرس