راست گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب )
یکی شدن. هم سطح شدن. هم میزان شدن. بهبود یافتن : دست خویش بَربَرِ من فرود آورد و همه آن بازکرده [ یعنی شکافته شده ] راست گشت. ( تاریخ سیستان ) .
- راست گشتن با ؛ همطراز شدن. برابر شدن. یکی شدن. مساوی شدن. هم میزان شدن :
... [مشاهده متن کامل]
دو منزل چو آمد یکی باد خاست
و زان برفها گشت با کوه راست.
فردوسی.
خروش تبیره ز میدان بخاست
همی خاک با آسمان گشت راست.
فردوسی.
چو با میمنه میسره گشت راست
خروش از سواران جنگی بخاست.
فردوسی.
یکی شدن. هم سطح شدن. هم میزان شدن. بهبود یافتن : دست خویش بَربَرِ من فرود آورد و همه آن بازکرده [ یعنی شکافته شده ] راست گشت. ( تاریخ سیستان ) .
- راست گشتن با ؛ همطراز شدن. برابر شدن. یکی شدن. مساوی شدن. هم میزان شدن :
... [مشاهده متن کامل]
دو منزل چو آمد یکی باد خاست
و زان برفها گشت با کوه راست.
فردوسی.
خروش تبیره ز میدان بخاست
همی خاک با آسمان گشت راست.
فردوسی.
چو با میمنه میسره گشت راست
خروش از سواران جنگی بخاست.
فردوسی.