هم سو
/hamsu/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
مطابق ، مطابق با
به یکسو ؛ بر یک جانب. بر یک کنار. بافاصله. با اندک فاصله. دورترک :
به لشکرگه اندر یکی کوه بود
بلند و به یکسو ز انبوه بود.
فردوسی.
به لشکرگه اندر یکی کوه بود
بلند و به یکسو ز انبوه بود.
فردوسی.
در یک خط
چیز هایی که با هم در اشتراک هستند
مرتبط با اهداف دارای جهت مشترک
همگرا
هم راستا
هم نوا
هم راستا
هم نوا
هم جهت
یکسو
هم راستا
یکسو
هم راستا
هم جهت
همراه