هم دندان. [ هََ دَ ] ( ص مرکب ) هم سن. همسال. ( یادداشت مؤلف ) : نه شان ز دزدان ترس و نه از مصادره بیم نه خشک ریش ز همسایه و ز هم دندان.
فرخی.
|| باجناغ. همریش. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
هم سن همسال
فرهنگ معین
( ~. دَ ) (اِمر. ) هم نبرد، حریف .
پیشنهاد کاربران
هم دندان: هم سن وسال نمونه: با حاج آقا حسین نان و نمک خورده بودم، سر یک سفره نشسته بودم. همراهش داد و ستد داشتیم. با پدرم هم دندان بود. کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۳