هم خون

/hamxun/

معنی انگلیسی:
connected, consanguineous

لغت نامه دهخدا

هم خون. [ هََ ] ( ص مرکب ) دو تن که قرابت نسبی دارند. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

دو تن که قرابت نسبی دارند

مترادف ها

consanguine (صفت)
هم خون، از یک صلب، صلبی

full-blood (صفت)
هم خون، از نژاد اصیل

پیشنهاد کاربران

همخون ؛ هم نژاد. هم دودمان. هم تبار.
|| مجازاً اشک بسیار. سرشک زیاد. اشکی که دیگر آب نباشد و خون بجای آن بیرون آید :
زهر سو زبانه همی برکشید
کسی خود و اسب سیاوش ندید
یکی دشت با دیدگان پر ز خون
...
[مشاهده متن کامل]

که تا کی برآید ز آتش برون.
فردوسی.
بجوشیدش از دیدگان خون گرم
بدندان همی کند از تنش چرم.
عنصری.
خون چشم بیوگان است آنکه در وقت صبوح
مهتران دولت اندر جام و ساغر کرده اند.
سنائی.

تنی

بپرس