نیم شبی پشت به همخوابه کرد
روی در آسایش گرمابه کرد.
نظامی.
همخوابه عشق و همسر نازهم خازن و هم خزینه پرداز.
نظامی.
که را خانه آباد و همخوابه دوست خدا را به رحمت نظر سوی اوست.
سعدی.
|| همنشین : بسی بود همشیره با شاخ گل
بسی بود همخوابه با شیر نر.
مسعودسعد.
یار از برون پرده ، بیدار بخت بر درخاقانی از درونسو همخوابه خیالش.
خاقانی.
|| ندیم. مونس : همه همخوابه و همدرد دل تنگ منید
مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشائید.
خاقانی.
بدین بختم چنو همخوابه بایدکز او سرسام را گرمابه باید.
نظامی.
ور نبود دلبر همخوابه پیش دست توان کرد در آغوش خویش.
سعدی.