هم خانگی. [ هََ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) با یکدیگر در یک خانه بودن. در یک خانه سکونت جستن. همنشینی : شهنشه پذیرا شد آن خانه را به همخانگی برد فرزانه را.
نظامی
روا دارد ازدوست بیگانگی که دشمن گزیند به همخانگی.
سعدی.
|| دوستی : با دو حکیم از سر همخانگی شد سخنی چند ز بیگانگی.
نظامی.
رجوع به هم خانه شود.
پیشنهاد کاربران
هم خانگی:همخانه بودن ، کنایه از هم شغلی ( ( با دو حکیم از سر همخانگی شد سخنی چند ز بیگانگی ) ) معنی بیت : بین دو پزشک بجهت هم شغلی در مورد اینکه یکی نیستند و علم یکی بیشتر از دیگری است گفتگویی شد . ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 378 . )