هم جفت

لغت نامه دهخدا

هم جفت.[ هََ ج ُ ] ( ص مرکب ) جفت. قرین. نزدیک :
مرا گفت جز دخت خاقان مخواه
نزیبد پرستار هم جفت شاه.
فردوسی.
به جای آور سپاس و شکر یزدان
که چون موبد نه ای هم جفت نادان.
فخرالدین اسعد.
چو هم جفت آن بت شدی در نهفت
از آن پس برومند گشتی ز جفت.
اسدی.
دل سرد کن ز دهر که همدست فتنه گشت
اندیشه کن ز فیل که هم جفت خواب شد.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دو یا چند کس باشئ که جفت و قرین هم باشند قرین عدیل : ( دل سرد کن ز دهر که همدست فتنه گشت اندیشه کن زپیل که هم جفت خواب شد . ( خاقانی ) ۲ - همسر زوج یا زوجه .

پیشنهاد کاربران

برابر پارسی واژگانِ بیگانه " together - joined، partner " واژگانِ زیر هستند:
پارسیِ نوین : هم جُفت
پارسیِ میانه = هم یوخت
نکته: واژه یِ " جُفت" برگرفته از واژه یِ " یوخت" ( پارسی میانه ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگَشت:
رویبرگِ 213 از نبیگ " زبانهای ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr"

هم جفت

بپرس