هم تنگ

لغت نامه دهخدا

هم تنگ. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) موافق و برابر. ( غیاث ): قاسم صباحت و ملاحت و حسن او را با یوسف هم تنگ کرده. ( جهانگشای جوینی ). || هم عدل. هم لنگه. دو بار که با هم بر ستور بندند. ( از یادداشتهای مؤلف ). || همانند. شبیه :
بیداد بین که دور شب و روز می کند
با لعل تنگبار تو هم تنگ لاله را.
سیدحسن غزنوی.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- نسبت دو لنگه بار بهم عدیل . ۲ - هم قدر هم سنگ معادل برابر: دیگر روز مادر شیر این حدیث تازه گردانید و گفت : زنده گذاشتن فجار هم تنگ کشتن اخبار است . توضیح تنگ بمعنی عدل است که یک لنگه باز باشد و همچنانکه دو لنگ. بار باهم مساوی است دو هم تنگ بیک اندازه اند.

فرهنگ عمید

۱. هریک از دو لنگۀ بار که با هم برابر و هم وزن است.
۲. [مجاز] هم سنگ، هم وزن، برابر.

پیشنهاد کاربران

بپرس