هم بسته

/hambaste/

معنی انگلیسی:
correlated, compound, one, alloy, bound, close-knit, cohesive, conjunctive, correlative, incorporated, nexus, united, unity, correlated

فرهنگ فارسی

آلیاژ.
فلزی که بایک یاچندفلزدیگرترکیب شده باشد آلیاژ

فرهنگ معین

(هَ بَ تِ ) (اِمر. ) آلیاژ.

فرهنگ عمید

فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد، همجوش، آلیاژ.

مترادف ها

associate (صفت)
وابسته، هم پیوند، همبسته، دانشبهری

correlated (صفت)
همبسته

فارسی به عربی

شریک

پیشنهاد کاربران

۱. هم بسته بودن؛ رابطه.
۲. ارتباط اشیا با یکدیگر
در پیوند
پیوسته
گره خورده

بپرس