هم اهنگ کردن


معنی انگلیسی:
attune, chime, co-ordinate, coordinate, orchestrate, gear, key, synchronize

مترادف ها

attune (فعل)
وفق دادن، هم اهنگ کردن، هم کوک کردن

coordinate (فعل)
تعدیل کردن، هم اهنگ کردن، متناسب کردن

harmonize (فعل)
هم اهنگ کردن، متناسب بودن، موافق کردن، هم اهنگ شدن

فارسی به عربی

توافق، استقطاب

پیشنهاد کاربران

بپرس