هلاک گشتن

لغت نامه دهخدا

هلاک گشتن. [ هََ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هلاک شدن. هلاک گردیدن. مردن. درگذشتن. جان دادن :
اشتر چو هلاک گشت خواهد
آید به سر چَه و لب جر.
ناصرخسرو.
بسیار کس به کید و حیلت خود هلاک گشتند. ( کلیله و دمنه ). رجوع به هلاک گردیدن شود.

فرهنگ فارسی

هلاک شدن هلاک گردیدن مردن

پیشنهاد کاربران

باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن :
بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ]
همه سربسر رنج ما باد گشت.
فردوسی.
کنون آنچه بد بود بر ما گذشت
...
[مشاهده متن کامل]

گذشته همه نزد من باد گشت.
فردوسی.
بداراب گفت آنچه اندرگذشت
چنان دان که یکسر همه باد گشت.
فردوسی.
کنون کار آن نامداران گذشت
سخن گفتن ما همه باد گشت.
فردوسی.
کنون سال بر پنجصد برگذشت
سر و تاج ساسانیان بادگشت.
فردوسی.
ز خشم و ز بند من آزاد گشت
زبهر تو پیکار من باد گشت.
فردوسی.
و رجوع به باد و باد گردیدن شود.

بپرس