هلاک گردیدن

لغت نامه دهخدا

هلاک گردیدن. [ هََ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) هلاک شدن. مردن. کشته شدن. از میان رفتن :
که آن نامور تا نگردد هلاک
نگردد چو مار اندر این تیره خاک.
فردوسی.
چنین بود فرمان یزدان پاک
که گردد به دست جوانی هلاک.
فردوسی.
نباید که گردی به خیره هلاک
ز گاه بزرگی مشو زیر خاک.
فردوسی.
پنجاه هزار مرد از ایشان هلاک گردید. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
حیف می آید مرا کآن دین پاک
در میان جاهلان گردد هلاک.
مولوی.
اگر راست گفت ای خداوند پاک
مرا توبه ده تا نگردم هلاک.
سعدی.
رجوع به هلاک شدن و هلاک گشتن شود.

پیشنهاد کاربران

باد گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هدر شدن. باطل شدن. هباء شدن. هلاک شدن. نیست و نابود گشتن. هیچ شدن :
بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب ]
همه سربسر رنج ما باد گشت.
فردوسی.
کنون آنچه بد بود بر ما گذشت
...
[مشاهده متن کامل]

گذشته همه نزد من باد گشت.
فردوسی.
بداراب گفت آنچه اندرگذشت
چنان دان که یکسر همه باد گشت.
فردوسی.
کنون کار آن نامداران گذشت
سخن گفتن ما همه باد گشت.
فردوسی.
کنون سال بر پنجصد برگذشت
سر و تاج ساسانیان بادگشت.
فردوسی.
ز خشم و ز بند من آزاد گشت
زبهر تو پیکار من باد گشت.
فردوسی.
و رجوع به باد و باد گردیدن شود.

بپرس